دکتر امینی

مغز سالم در بدن سالم
دوشنبه, ۲ آبان ۱۴۰۱، ۱۱:۴۹ ب.ظ

آنها نمی دانند من کی هستم

کیتی در کمربند کتاب مقدس بزرگ نشد. او در دبیرستان در برانکس تحصیل کرد. بدیهی است که پیامدهای منفی نگرش های همجنسگرا هراسی در زندگی جوانان همجنسگرا فراتر از کمربند کتاب مقدس است. کتی تا حدی برای تحصیل در کالج و تا حدودی برای دور شدن از خانواده همجنسگرا هراسی خود به تگزاس نقل مکان کرد. او توضیح داد که قبل از نقل مکان به تگزاس تنها 10 یا 15 دقیقه از آنها فاصله داشته است.

در این شرایط، او احساس می‌کرد که نمی‌تواند با یک زن بیرون باشد، قرار ملاقات بگذارد یا حتی در خیابان راه برود، بدون اینکه به طور بالقوه به آنها برگردد و مجبور باشد با سؤالات دشواری روبرو شود. کتی فکر می‌کند که آنها مشکوک هستند که او یک لزبین است، اما معتقد است که خانواده‌اش «از زندگی در انکار خوشحال‌تر هستند».

کتی گفت که فرصت های زیادی داشته است که به آنها بگوید که همجنسگرا است، اما از ترس این کار را نکرده است: "آنها نمی دانند من کی هستم" >> 93 از خانواده ام می ترسیدم که فقط بگویند: "هی، کار ما تمام شد." با تو. ما دیگر نمی توانیم با شما صحبت کنیم.» احساس می‌کردم که آنها این حق را دارند، زیرا با اینکه به اندازه مادرم مذهبی است، او کاملاً حق دارد که با من کاری نداشته باشد زیرا کتاب مقدس می‌گوید من نفرت‌انگیز هستم.

می ترسم آنقدر از من ناامید شوند که دیگر هرگز با من صحبت نکنند. من نمی خواهم آنها از من متنفر باشند. باز هم، میستی هنوز به پدر و مادرش مراجعه نکرده است. او توضیح داد که اجتماعی شدن دوران کودکی‌اش به معنای واقعی کلمه مانع از درک و تفسیر جذابیت‌های همجنس‌گرای‌اش می‌شد، یعنی خیال‌پردازی‌های او درباره زنان ممکن است به این معنا باشد که او یک لزبین است.

فقط این نبود که می ترسید خود را یک لزبین معرفی کند، بلکه این ترس آنقدر بزرگ بود که نوعی صدای سفید در سر او ایجاد کرد که تمام فکر را از بین برد. او گفت: "شرطی کردن از مذهب، خانواده و جامعه احساسات را به طور کامل در ناخودآگاه سرکوب کرد تا زمانی که بتوان با خیال راحت به آن نگاه کرد." میستی نیز مانند کتی فلج، نامنسجم و افسرده بود: در حدود 17 سالگی در دبیرستان به نقطه ای رسیدم که دچار افسردگی شدید شدم و تا حدودی دست به خودکشی زدم.

این طور نبود که می خواستم خود را بکشم، اما فکر اینکه دیگر زنده نباشم و مجبور باشم با زندگی ام کنار بیایم جذاب بود. من ساعت ها در اتاقم به طور منظم گریه می کردم تا زمانی که به خواب می رفتم. من به طور کامل از خانواده ام دوری کردم، یا اینکه تمام روز در تاریکی در رختخواب بودم و فقط برای رفتن به مدرسه اتاقم را ترک کردم.

من در بخش بهتری از یک سال اینگونه بودم. من روزها با پدر و مادرم ارتباط برقرار نمی کردم. اصلاً نمی دانستم چرا چنین احساسی داشتم. هیچ کس در خانواده من ابراز نگرانی نکرد و حتی به نظر نمی رسید که متوجه شود. درد و سردرگمی که کیتی و میستی در دوران نوجوانی تجربه کردند، عواقب بزرگ شدن در خانه یا سیستم مدرسه ای را نشان می دهد که هیچ حمایتی برای ایجاد هویت مثبت همجنس گرا ارائه نمی دهد.

در این غیبت، جوانان همجنس‌گرا فاقد ابزارهای مناسب، به‌ویژه زبان، برای مبارزه با ظلم و شادی، سلامت و خودشکوفایی هستند. آنها هیچ چارچوب زبانی برای کشف هویت و احساسات جنسی خود نداشتند. همانطور که داستان کتی نشان می دهد، این پیامدها به کمربند کتاب مقدس محدود نمی شود.

آنها در همه جا وجود دارند که یک جوان همجنسگرا با موانع همجنسگرایانه برای رشد خود روبرو می شود. اما این شرایط نامطلوب سمی به دلیل تأثیر گسترده دکترین محافظه کار مسیحی در مورد همجنس گرایی و فقدان حمایت نهادی دیگر برای روابط همجنس گرایان، بیشتر در کمربند کتاب مقدس متمرکز شده است. 94 << "آنها نمی دانند من کی هستم" "انکار یک نیروی قوی در خانواده من است" لزبین ها و مردان همجنس گرا که با آنها مصاحبه کردم به طور طولانی در مورد مذاکره با اعضای خانواده صحبت کردند.

چندین نفر، مانند میستی، خوزه، دارلین و کتی به خانواده‌هایشان نبودند. میستی توضیح داد که چرا: من از عواقب آن می ترسم. بسیاری از مردم به من گفته اند که بیرون آمدن آنقدرها هم که فکر می کنم بد نیست. من واقعاً به این فکر کرده‌ام که آیا آنقدر که فکر می‌کردم بد خواهد بود یا بیش از حد نگران آن بودم. من نمی دانم که آیا خانواده من قبلاً نمی دانند و من واقعاً مطمئن نیستم.

حتی اگر در مورد آن به آنها بگویم، فکر می کنم که آنها نمی خواهند در مورد آن صحبت کنند. در وهله اول به هر عضوی که می گفتم این باعث ناراحتی آنها می شد و هر بحث آینده را در مورد هر استاد گلوگاهی چیزی برای مدت طولانی ناراحت می کرد تا زمانی که دوباره آن را از ذهن خود خارج کنند. انکار می کردند. انکار یک نیروی قوی در خانواده من است.

خوزه که اسپانیایی تبار 19 ساله و اهل تگزاس و از خانواده ای کاتولیک رومی است، به سراغ خواهرش رفت اما نه بقیه اعضای خانواده اش. خواهرش در واقع به او هشدار داد که به والدین و برادر بزرگترشان نگوید. خوزه در زمان مصاحبه ما دانشجوی سال دوم دانشگاه بود و بنابراین از نظر مالی به والدینش وابسته بود.

خوزه تا زمانی که از خود حمایت نمی کرد هیچ برنامه ای برای گفتن به آنها نداشت زیرا مطمئن بود که وقتی متوجه شوند او را انکار خواهند کرد. وقتی از او پرسیدم که چرا فکر می‌کند که او را قطع می‌کنند، خوزه پاسخ داد: چون در ذهنیت من درباره اسپانیایی‌ها، موضوع خانواده است. این در مورد تشکیل خانواده و داشتن نوه است.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱/۰۸/۰۲

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی