من با او صحبت کردم
اما اگر هوموفوبیا را از زندگی دارلین حذف کنیم چه اتفاقی می افتد؟ پس چگونه ممکن است دوران کودکی و نوجوانی دارلین به طور متفاوتی تکامل یابد؟ او میتوانست هم با دختران و هم با پسرها قرار بگذارد، بدون اینکه این ایده را درونی کند که به دلیل جذابیتهای همجنسگرایانهاش به طور ذاتی نقص دارد.
او ممکن است هنوز والدین کنترلکنندهای داشته باشد، آنها احتمالاً همچنان تلاش میکنند تا جنسیت او را بر اساس هنجارهای جنسیتی جنسی تنظیم کنند، و ممکن است هنوز از لیندا متنفر باشند، اما این به این دلیل نیست که لیندا یک لزبین است حذف همجنسگرا هراسی، دارلین را از کمد سمی و فریبکاری، پنهانکاری و دستکاری همراه با آن رها میکند.
به طور کلی، این به معنای نمایش کمتر، درد کمتر، و سوء استفاده کمتر و همچنین حمایت بیشتر، عشق بیشتر و وضوح بیشتر است. در حالی که دادن یک زندگی کاملاً جدید به دارلین بدون ظلم همجنسگرا هراسی، همه مشکلات او را حل نمیکند، احتمالاً به بدترین آنها حمله میکند. در مورد دارلین، کمد سمی در خدمت آسایش خودخواهانه اعضای خانواده اوست. "من واقعا از شنیدن اشتباه آن خسته شدم، بنابراین از مطرح کردن آن دست کشیدم" برای بررسی کامل اینکه چگونه کمد سمی ارتباط را محدود می کند، مهم است که توضیح دهیم که ظاهر شدن و بیرون آمدن به عنوان یک همجنسگرا در یک همجنسگرا هراسی به چه معناست. خانواده، محل کار یا کلیسا.
همانطور که سایر محققان اشاره کرده اند، بیرون آمدن از داستان بیرون آمدن یک فرد بسیار آشفته تر، پیچیده تر و مداوم است.12 وقتی همجنس گرایان داستان های بیرون آمدن خود را به اشتراک می گذارند، معمولاً این کار را در یک قوس روایی انجام می دهند که با پیروزی حماسی به پایان می رسد. ("بالاخره پذیرفتم که من یک همجنسگرا هستم!") یا پیامد دراماتیک (پاسخ خشونت آمیز والدین، "پدرم اسلحه را روی میز گذاشت و به من گفت که من یک انتخاب دارم").
این داستانها، مانند بسیاری از روایتهایی که دربارهی خود به اشتراک میگذاریم، نتیجهگیری، پایان دادن به یک موضوع، نوعی بسته شدن شناختی، رفتاری از جمله «خشن بود، اما من از آن عبور کردم، و همه چیز اکنون بهتر است» را نشان میدهد. اما برای همجنس گرایان بیرون آمدن هرگز تمام نمی شود. همیشه افراد جدیدی برای گفتن هستند.
همانطور که ایو سدویک منتقد ادبی در کار خود در مورد معرفت شناسی گنجه خاطرنشان می کند: [مثل وندی در پیتر پن، مردم می بینند که دیوارهای جدیدی در اطراف آنها ظاهر می شود، حتی در هنگام خواب: هر مواجهه ای با یک گروه جدید از دانش آموزان، برای گفتن. هیچ رئیس جدید، مددکار اجتماعی، افسر وام، صاحبخانه، دکتر، کمدهای جدیدی می سازد که قانون پر و بال و مشخص اپتیک و فیزیک آن حداقل از همجنس گرایان، نظرسنجی های جدید، محاسبات جدید، پیش نویس های جدید، و الزامات محرمانه بودن یا محرمانه بودن آنها است.
افشای 13. در نتیجه، به وضوح مشخص کردن میزان "خارج" بودن یک فرد، پیچیده است. زبان گنجه (بیرون در مقابل درون) یک تجربه باینری را نشان می دهد، اما در تجربه واقعی زندگی شده، بیرون آمدن و بیرون ماندن در یک پیوستار اتفاق می افتد. درجه ای که همجنس گرایان کمربند کتاب مقدس همجنس گرایی خود را ابراز کردند در طیف گسترده ای قرار داشت.
به عنوان مثال، من با کتاب مقدس "آنها نمی دانند من کی هستم" مصاحبه کردم >> 99 همجنسگرای کمربند که کاملاً با همه اعضای خانواده خود ارتباط داشتند، آنهایی که با برخی از اعضا ارتباط داشتند اما با برخی دیگر ارتباط نداشتند، آنها فقط با یک فرد کلیدی ارتباط داشتند. یک خواهر و برادر یا مادربزرگ دلسوز، کسانی که به طور رسمی بیرون نبودند اما احساس میکردند خانوادههایشان باید «واقعاً بدانند» و آنهایی که فعالانه تمایلات جنسی خود را از همه بستگان خود پنهان میکنند.
بهعلاوه، تنها افشای همجنسگرا بودن با مهمترین و پایدارترین روابط خود (والدین، خواهران و برادران، و دوستان) تضمین نمیکند که فرد بتواند به طور کامل از کمد بیرون بیاید. برای نشان دادن، وقتی مادر کیمبرلی (به فصل 3 مراجعه کنید) کیمبرلی را در حال بوسیدن اولین دوست دخترش گرفت، به او گفت که آنجا را ترک کند و آنها برای مدتی هیچ تماسی با هم نداشتند.
بعد از اینکه آنها تا حدی آشتی کردند، مادر کیمبرلی از صحبت در مورد همجنسگرایی اجتناب کرد و دو نفر، وقتی تحت فشار قرار میگرفتند، فقط به روشهای منفی درباره همجنسگرایی صحبت میکردند. کیمبرلی توضیح داد: از شنیدن این که چقدر اشتباه بود واقعا خسته شدم، بنابراین از مطرح کردن آن صرف نظر کردم. چون مدتی این کار را کردم. . . . من با او صحبت کردم و سعی کردم به او آموزش دهم و سعی کردم چیزهایی را برای او توضیح دهم. برایش جزوه ها و همه چیز فرستادم. میدونستم براش سخته سعی کردم از دید او به آن نگاه کنم.
اما، اخیراً متوجه شدم که این چیزی است که من هستم و او باید این را بپذیرد، و من می خواهم او بخشی از زندگی من باشد و من می خواهم که او بخشی از زندگی ما باشد که با هم رشد می کنیم. برای من مهم است، و من فقط تصمیم گرفتم که اگر او نمیخواهد من را کامل بشناسد، واقعاً فایدهای ندارد.
مانند بسیاری دیگر از اعضای خانواده همجنسگرایان کمربند کتاب مقدس، مادر کیمبرلی با گذشت زمان بیشتر پذیرفته شده است. با این حال، در زندگی کیمبرلی، این دوره که آنها «اصلاً درباره آن بحث نکردند» سالها طول کشید. هنگامی که کیمبرلی سعی کرد استاد گلوگاهی خود را از کمد بیرون بیاورد، مادرش بارها با غیرقابل ذکر کردن همجنسگرایی پاسخ داد. از بین کسانی که با خانوادههایشان مصاحبه کردم، بسیاری از آنها محیط خانه مشابهی را توصیف کردند که «نپرس، نگو».