برای ناتوانی یا عدم تمایل
بررسی این لحظه کوچک (در مقایسه با بسیاری از داستان های دیگر) و سرزنش یک فرد آسان است: آنا باید هر طور شده مرا معرفی می کرد، یا شاید نباید در این مدت به خودم فکر می کردم.
زمان دردناکی برای آنا یا، ممکن است از همسر واعظ، زنی به ظاهر برازنده و به اندازه کافی دلپذیر، سرزنش کرده باشیم: چرا او وارد عمل نشد و نگفت: «آنا، این باید شریک زندگی تو باشد، برنادت. چقدر خوشحالم که با شما آشنا شدم! مادربزرگ آنا چیزهای زیادی در مورد تو به من گفته است. الان حدود 10 سال است که با هم هستید، درست است؟
ما دوست داریم که هر دوی شما در شام مشترکمان به یاد عمهتان به ما بپیوندید.» با این حال، در آن لحظه، هر سه ما از ابعاد مختلف وضعیت سمی-کمد غیر مفصلی رنج می بردیم. من کلمات درست را می دانستم اما حق حرف زدن را نداشتم.
من به عنوان عضوی از خانواده تلقی نمی شدم. حتی این امکان وجود دارد که مادربزرگ آنا هرگز از من به همسر واعظ یاد نکرده باشد. آنا میدانست چه بگوید، اما نگران بود که انجام این کار به یک تعامل دردناک منجر شود. همسر واعظ یاد نگرفته بود که زبان روابط 104 << «آنها نمیدانند من کی هستم» را با زوجهای همجنس به کار ببرد و احتمالاً رابطه ما را گناه آلود میدانست.
در حالی که هر یک از ما دلایل فردی متفاوتی برای ناتوانی یا عدم تمایل خود به بیان کلماتی داشتیم که علناً شراکت چند ساله من و آنا را تأیید می کرد، این شرط عدم بیان نه تنها شخصی و فردی بود، بلکه یک پیامد فرهنگی کمد سمی بود. با شرکای همجنس ممکن است هرگز به اندازه شرکای دگرجنسگرا در خانواده های همجنسگرا هراس رفتار نشود.
تک تک همجنسبازان کمربند کتاب مقدس که من با آنها مصاحبه کردم، این را تجربه کردند: آنها یا از خانوادهای بودند که با شریک جنسی خود به خوبی رفتار نمیکردند، و/یا با کسی درگیر بودند که خانوادهاش به همان اندازه خوشآمیز نبود. از نظر آنها به عنوان شوهرخواهری دگرجنسگرا بودند. برای من و آنا، این اتفاق کوچک در جلوی همسر واعظ دردناک بود.
با هم دعوا کردیم، حالمان بد شد. ما تلاش کردیم که همدیگر را سرزنش نکنیم و بیشتر در این مورد شکست خوردیم. همه راه هایی که مشارکت ما توسط افراد اطراف ما تایید و حمایت نمی شود به ما یادآوری شد. اما، نگاه کردن فقط به هزینههای کمد سمی من و آنا، یا در کل همجنسگرایان کمربند کتاب مقدس، تصویر بزرگتر را مبهم میکند. همه برای کمد سمی مالیات می پردازند.
در این مورد، همسر واعظ و دگرجنسگرایان در کلیسای باپتیست اراده آزاد، تمام منابعی را که آنا و من باید ارائه کنیم، از دست میدهند. در حالی که بعید است من و آنا هرگز رسماً به کلیسا بپیوندیم، ما طیف گسترده ای از مهارت ها را بین ما دو نفر داریم که به طور بالقوه می تواند به نفع کلیسا باشد.
با توجه به اینکه او هم از نظر فنی و هم از نظر مکانیکی مهارت دارد، آنا میتواند هر تعداد کار کامپیوتری/فناوری را برای کلیسا انجام دهد و در واقع این کار را برای سایر کلیساها به عنوان بخشی از کار خود به عنوان تحلیلگر سیستم انجام میدهد. من یک معلم و نویسنده ماهر هستم و میتوانم در همه نوع تلاشهای نویسندگی از برنامهها گرفته تا بولتنها و کمکهای مالی کمک کنم.
با این حال، این اتفاق نمیافتد، زیرا به همان اندازه که هستیم، این کار را در شرایطی که رابطهمان را ناقص و فرودست میسازد، انجام نمیدهیم. کار و کمد سمی کارولین، سفیدپوست، 52 ساله، و در متن نوشته شده است، در یک کالج مسیحی در کنتاکی کار می کند. کارولین خود را «لزبین کاتولیک رومی در کالج باپتیست جنوبی» توصیف کرد. همجنس گرایی خلاف قوانین رفتاری در مدرسه او است.
کارولین بسته است، حتی اگر فکر می کند، پس از سی سال کار در آنجا، اکثر همکارانش مشکوک هستند که او یک لزبین است. در واقع به او صراحتاً دستور داده شده بود که یک زندگی بسته داشته باشد، «به من گفته شد که رئیس بخش من می داند. من می دانم که او انجام می دهد. اما سالها پیش به من گفته شد، "فقط دراز بکشید، آن را به سطح نیاورید، آن را خارج از دانشگاه نگه دارید." کارولین توضیح داد که او هیچ دوستی در محل کار خود ندارد، فقط آشنا است، "من نمیتوانم آن را به اشتراک بگذارم.
زندگی "آنها نمی دانند من کی هستم" >> 105 با هرکسی در کالج. زنانی هستند که من سی سال با آنها کار کردهام و نمیدانند من کی هستم.» دگرجنس گراها انتظار سطح معینی از حمایت را در محل کار خود دارند. اکثر آنها می توانند همسر و فرزندان خود را بر خلاف اکثر افراد همجنس گرا در کمربند کتاب مقدس در برنامه های بیمه درمانی خود قرار دهند.
همچنین معمول است که همکاران در مورد ماجراهای آخر هفته خود گپ بزنند، در مورد دستاوردهای فرزندانشان صحبت کنند و در مورد شرکای یکدیگر پرس و جو کنند. در بسیاری از جاها، کارگران حتی ممکن است آشکارا در مورد مسائل روابط با همسر و فرزندان صحبت کنند. البته، افراد این کار را فقط در محیطهای کاری انجام میدهند که اجازه این نوع تبادل را میدهد.
و به دلیل هنجارهای جنسیتی، این احتمال وجود دارد که زنان در محل کار صمیمیتهای کلامی بیشتری نسبت به مردان مبادله کنند. اما، حتی در رسمیترین محیط شرکتهای بزرگ، یک کارگر ممکن است در مورد دعوای خود با همسرش صحبت کند، حلقه نامزدی را نشان دهد و/یا اعتراف کند که با شخص خاصی قرار ملاقات دارد.